در عکس یک خرموش کانگورویی (kangaroo rat) را میبینید. آنها همانند کانگورو میجهند، برای همین چنین نامی گرفتهاند. خرموشهای کانگورویی یک ویژگی شگفتانگیز دیگر نیز دارند. میتوانند آب ننوشند و صرفاً با آب تولید شده از فرایندهای متابولیک و آب موجود در غذا، به زندگی ادامه بدهند.
آنها حتی برخلاف انسان، اگر آب دریا را نیز بنوشند، بیشتر تشنهشان نمیشود؛ زیرا که سازگاری فیزیولوژیک جالبی در طول تکامل پیدا کردهاند.
لوله هنله خرموش کانگورویی آنقدری طویل و قدرتمند است که میتواند ادراری به غلظت ۶۰۰۰ میلیاسمول/کیلوگرم بسازد. تقریباً پنج برابر حداکثر غلظت ادرار انسان و حدوداً دو برابر حداکثر غلظت ادرار شتر. سازگاری فیزیولوژیک (physiologic adaptation) این موشها، به آنها قدرت زندگی در محیطهای خاص را داده است.

اما سازگاری انسان چیست؟ چه شده که انسان توانسته است زنده بماند و پیشرفت بکند؟ ما نه میتوانیم کمبود آب و نه کمبود غذا را تحمل بکنیم. از نظر فیزیکی نیز بسیاری از حیوانات مغلوبمان میکنند.
دیوید اَلِن کلب (David Allen Kolb)، در کتاب Experiential Learning اینگونه مینویسد: سازگاری خاص انسان، در خود فرایند سازگاری است – به عبارت دیگر انسان میتواند یاد بگیرد که سازگار شود.
کلب انسان را به عنوان یک گونهی یادگیرنده (learning species) معرفی میکند و در ادامهی کتابش از این میگوید که یادگیری از طریق تجربه، چطور ممکن است اتفاق افتد (همان چیزی که ما برای آموختن مهارتها در بالین نیاز داریم).
مدل یادگیری تجربی، محیط کار را به عنوان یک محیط یادگیری میشناسد و آموزش، رشد فردی و محیط کار را به هم متصل میکند. این مدل، متصلکنندهی گمشدهی بین دنیای واقعی و کلاسهای درس را، یادگیری تجربی میداند.

کلب میگوید که این نوع یادگیری به دو علت «تجربی» نامیده میشود: نخست، برای آنکه پیوند این مدل با ریشههای فکریاش در آثار دیویی، لوین و پیاژه بهروشنی نشان داده شود؛ و دوم، برای تأکید بر نقش کلیدی تجربه در فرایند یادگیری.
کلب در ابتدا مدلهای یادگیری Kurt Lewin و John Dewey و Jean Piaget را بررسی میکند و مدل خودش را تأثیرگرفته از این سه مدل میداند.
او با افتخار جملهی تقریباً هزارسالهی «nanos gigantum humeris insidentes» (کوتولههایی که بر دوش غولها نشستهاند) و سپس سخن معروف نیوتون را در این مورد ذکر میکند که برای تمام ما، این نگاه او و نگاه به علم، میتواند یک درس باشد. نیوتون در سال ۱۶۷۵ در نامهای به رابرت هوک نوشت:
«اگر من دورترها را دیدهام، به این دلیل است که بر شانهی بزرگان ایستادهام».
ما در این درس، به تمام این مدلها که همپوشانی قابل توجهی نیز با هم دارند، نمیپردازیم. صرفاً به این نکته اکتفا کنیم که در بین این سه نفر، دغدغهی جان دیویی (۱۹۵۲-۱۸۵۹)، آموزش عالی نیز بوده است و او را پدر مدارس نوین ایالات متحده میدانند.
کلب چند ویژگی برای یادگیری تجربی معرفی میکند که در ادامه به دو موردشان که به هم مربوط هستند، میپردازیم.
شما به این محتوا دسترسی ندارید
برای مطالعه ادامه این مطلب نیازمند اشتراک ویژه مدرسه پزشکی هستید. خرید اشتراک از طریق صفحه شخصی امکانپذیر است.
تمرین درس
یک مهارت مرتبط با علوم پزشکی که دلتان میخواهد در آن بهتر بشوید، انتخاب بکنید. انتخاب به عهده شماست. میتواند از کاری همانند تشخیص گذاشتن و نوت نوشتن باشد تا مهارتهای عملی مثل رگگیری یا سونوگرافی FAST.
لطفاً مهارتی را انتخاب بکنید که تاکنون در موقعیتش بودهاید. فعلاً قرار نیست از اهداف و تمایلات و خواستهها بگوییم. موقعیتی بوده که مهارتی را در آن امتحان کردهایم ولی نتیجه مطلوب نبوده است. مثلاً دلم میخواست بتوانم خوب بخیه بزنم ولی لبههای زخم روی هم افتاد. یا دلم میخواست بتوانم تشخیص افتراقی بگویم ولی ذهنم خالی بود.
آن مهارت و موقعیت را در کامنت بنویسید (با دید بازاندیشانه). سپس بگویید میکرواکشن بعدی شما برای بهتر شدن در این مهارت چیست.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید