فرض کنید برادر یا خواهر کوچکتر شما به تازگی در کنکور سراسری شرکت کرده است. رتبه خوبی آورده و میخواهد همین دانشگاهی که شما مشغول به تحصیل هستید، دانشجو بشود. کمی شک و تردید دارد. چند باری صحبت کردهاید. این بار با یک سؤال دیگر آمده است: «وقتی میگویند که پزشکی استرسزا است، دقیقاً یعنی چه؟ چه وقتهایی استرس حس میکنی؟ اصلاً چرا؟»
چه جوابی برای او دارید؟ سؤال خوبی میپرسد. بجا است و مهم. اما پاسخش چیست؟ چرا از هر کسی بپرسی این را میگوید که پزشکی استرسزا است؟ اصلاً این حرف درست است؟
به عقب برگردیم. تقریباً یک قرن. اگر دانشجوی سر ویلیام اسلر بوده باشید و به او میگفتید «من استرس دارم»، احتمالاً اصلاً متوجه حرفتان نمیشد و شاید یکی از آن شوخیهای معروفش را حوالهتان میکرد.
اسلر میفهمید که پزشکی راحت نیست. او حتی دانشجویانش را به فعالیتهای جانبی در کنار پزشکی تشویق میکرد. کتابخانه و کتابخوانی اسلر نیز معروف بود. اما اسلر استرس را به این معنی نمیشناخت. برای او استرس یک کلمه در علم فیزیک بود. هرچند تنش و فشار را میشناختند. حتی میگفتند بیماری عصبی دارد. نوراستنی (ضعف اعصاب)، تشخیص هر بیماری بود که نمیدانستند چه مشکلی دارد. اما «استرس دارم» بیمعنا بود.
اسلر در خانهاش در آکسفورد، پس از خونریزیای که از عوارض جراحی برای آمپیم بود، در سال ۱۹۱۹ از دنیا رفت. و آن زمان، دانشمندی کوچک، چند صد کیلومتر آن طرفتر در وین، ۱۲ ساله بود: هانس سلیه (Hans Selye) که بعداً اندوکرینولوژیست شد و استرس را از فیزیک به فیزیولوژی آورد.

هر چند هانس سلیه را پایهگذار تحقیقات استرس میدانیم و اولین تعریف دقیق و علمی از این کلمه به او بر میگردد (حدود سال ۱۹۴۰)؛ اما به نظر میرسد سلیه خودش چندان از کلمهٔ استرس به این شکل استفاده نمیکرد.
تقریباً نیم قرن طول کشید که استرس به این شکل که امروزه آن را به کار میبریم، رایج شود. در ترویج این مفهوم، غولی دیگر به اسم ریچارد لازاروس نیز نقش برجستهای داشت. لازاروسی که از مدل او برای توضیح دادن استرس در پزشکی استفاده خواهیم کرد.

لازاروس استرس را یک حس وابسته به خود فرد (subjective) و حاصل تعامل فرد با محیطش میداند. وقتی در این تعامل، فرد از نظر ادراکی (perception) باور داشته باشد که منابع (resource) کافی برای مقابله با آن موقعیت در اختیار ندارد، استرس به سراغش میآید.
از کلمات کلیدی تعریف فوق subjective بودن و perception است. یعنی در واقعیت مهم نیست که فرد چقدر منبع دارد. آنچه که او از منابعش و فاصلهٔ آن با منابع مورد نیاز درک میکند، منجر به استرس میشود.
ممکن است که واقعاً کم داشته باشد، اما گاهی نیز اینطور نیست. منابع مورد نیاز را نیز لزوماً خود فرد مشخص نمیکند و به همین خاطر است که لازاروس به زیبایی تعبیر تعامل با محیط (environment) را به کار میبرد.
پایان هر سال، امتحان ارتقای دستیاران در پیش است. دو ماه تا امتحان مانده است. فکر میکند که دو ماه برای آماده شدن برای امتحان کم است و نتیجهاش در امتحان خوب نخواهد شد. آیا دو ماه کم است؟ اصلاً مهم نیست. آیا او آماده نیست؟ باز هم مهم نیست. او منبع خود را در اینجا زمان ۲ ماهه میداند و درکش این است که کافی نیست. نامتناسبی این دو است که منجر به استرس میشود.
قرار است تزریق داخل مفصلی گلوکوکورتیکوئید انجام بدهد. دوازده بار تاکنون به درستی انجام داده. سه بار نیز نتوانسته است. اما باز هم فکر میکند که آماده نیست. میداند که استاد او بسیار سختگیر است و اشتباهی را نمیپذیرد. از دیگری خواهش میکند که کنارش باشد که اگر خراب کرد، او این کار را انجام بدهد. عدد ۱۲ کم است؟ باز هم مهم نیست. درک فرد از آمادگیاش است که اهمیت دارد. صد و دوازده بار هم انجام داده باشد، اگر خودش فرض کند آماده نیست، باز استرس خواهد داشت.
استرس، فاصلهی درک ما از منابعمان و درکمان از منابع مورد نیاز برای انجام آن کار خاص با میزان موفقیت مورد انتظارمان را پر میکند. هر چه این فاصله بیشتر باشد، استرس بیشتری را حس میکنیم و فراموش نکنیم که تمام این ادراکها، مربوط به شخص است و نه عینی:
- درک شخصی ما از اینکه چقدر منبع در اختیار داریم: ممکن است این مسئله را کمتر از حد واقعی تخمین بزنیم یا واقعاً درست تخمین بزنیم و باز هم منابع ما کافی نباشد.
- درک ما از اینکه کار مورد نظرمان به چه منابعی نیاز دارد: ممکن است این مسئله را بیشتر از حد واقعی تخمین بزنیم یا واقعاً درست تخمین بزنیم و باز هم منابع ما کافی نباشد.
- انتظار خودمان یا انتظار دیگران نیز به این فاصله دامن میزند. اینکه کدام ایجادش میکند مهم نیست. مهم این است که این انتظار وجود دارد. مثلاً اینکه انتظار داشته باشیم در همان سال اول دستیاری نمرهٔ بالای ۱۴۰ (از ۱۵۰) در امتحان ارتقا داشته باشیم یا از یک دستیار ماه یک انتظار کار بینقص داشتن.
حالا علت استرسزا بودن پزشکی بهتر مشخص میشود. تقلای یک دانشجو یا دستیار در میان این سهگانه است که میزان استرسش را مشخص میکند.
پیشنهاد برای اثربخشی بیشتر
درس تکمیلی از متمم: تعریف استرس چیست؟ (در جستجوی علت استرس)
بحث و گفتوگو
پرسشهای زیر فرصتی است تا با دوستانتان در مدرسهٔ پزشکی دربارهٔ استرس به بحث و گفتوگو بپردازید:
- چه چیزی بیشتر از همه باعث ایجاد استرس در شما میشود؟ کمبود زمان؟ نداشتن تجربه؟ برخورد اساتید؟ یا ترس از اشتباه؟
- در شرایط استرسزا معمولاً چه کاری برای کاهش آن انجام میدهید؟ توانستهاید راهی برای کم کردن فاصلهی بین “درک منابع” و “انتظارات محیط” پیدا کنید؟
- تا حالا پیش آمده شخص دیگری در همان موقعیتی که برایتان استرسزا است، اصلاً استرس نداشته باشد؟ چه تفاوتی میان برداشت او و شما از منابع لازم فرق داشته؟
- آیا استرس در پزشکی و بالین همیشه بد است؟ آیا پیش آمده استرس به شما کمک کند بهتر عمل کنید یا بیشتر یاد بگیرید؟
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید