رز: شما به چه تخصصی از پزشکی علاقه دارید؟
ساکس:‌ بیماری‌های عفونی.

رز: بیماری‌های عفونی را کمتر از بقیه‌ی تخصص‌ها دوست دارم. بیش از حد حفظی است. تخصص‌هایی از پزشکی را ترجیح می‌دهم که بتوان با درک فیزیولوژی پایه به تشخیص رسید. [با لبخند] مثل نفرولوژی.
ساکس:‌ می‌شود جوابم را عوض کنم؟

رز: [بلند می‌خندد] دیگر خیلی دیر است. خب. حالا مرا قانع کن. چرا کسی باید به بیماری‌های عفونی علاقه داشته باشد؟
ساکس: شاید به این خاطر که من ادبیات انگلیسی خوانده‌ام. من داستان‌ها را دوست دارم. و بیماران عفونی داستان‌هایی عالی دارند. مثلاً یک بیماری داشتم که عفونت زانو با پاستورلا مالتوسیدا گرفته بود. به این خاطر که سگ ژرمن شپرد او، هر شب بین انگشت‌های پایش را لیس می‌زد. عمدتاً فکر می‌کنند که گربه‌ها حاوی مالتوسیدا هستند؛ اما سگ‌ها نیز مالتوسیدا دارند.

رز: این واقعاً یک داستان قشنگ است. حال به هم زن است؛ اما قشنگ است. اما تو مجبوری حفظ بکنی که سگ‌ها مالتوسیدا دارند؛ نه؟ می‌بینی؟ در مورد بیماری‌های عفونی حق با من است.

زمستان سال ۱۹۸۶ بود که این مکالمه بین دکتر پاول ساکس (Pual Sax) و برتن رز (Burton Rose) اتفاق افتاد. ساکس در آن زمان برای مصاحبه جهت امتحان تخصص رفته بود و از بخت او، مصاحبه‌گرش برتن رز افسانه‌ای شد.

برتن رز در میان دانشجویان و دستیاران بسیار معروف بود. کتاب او سر و صدای زیادی به پا کرده بود. از آن کتاب‌هایی بود که نوشتنش کار هر کسی نیست. یک‌تنه، هزار صفحه در مورد آب و الکترولیت و اسید و باز نوشته و نام کتاب را گذاشته بود:

Clinical Physiology of Acid-Base and Electrolyte Disorders

فیزیولوژی بالینی اختلالات اسید و باز و الکترولیت‌ها

ساکس حق داشت استرس داشته باشد. اما برخورد رز با او به گونه‌ای بود که بعد از گذشت این همه سال، آن مکالمه را به خوبی به ذهن داشت و نقل می‌کرد و از خاطرات خوب خود می‌داند.

ساکس می‌گوید که چند سال بعد، حدود سال ۱۹۹۳ بود که رز از او خواست به دفترش بیاید.

دفتر همان شکلی بود. با یک تغییر کوچک. یک کامپیوتر روی میز رز بود. تا آن‌جا که به خاطر دارد، یک Macintosh SE. کامپیوتری کوچک با دو جا برای دیسک فلاپی.

رز: فرض کن یک بیمار داری که هایپوناترمی دارد. اولین سؤال‌هایی که برای تو ایجاد می‌شود چیست؟
ساکس: انگار یادت رفته که من متخصص بیماری‌های عفونی هستم و نه نفرولوژیست.

رز: [لبخند می‌زند]. نه! یادم نرفته است. اما این برای هر کسی که مشغول طبابت است پیش می‌آید. چه چیزی به ذهنت می‌آید؟
ساکس: هایپوناترمی. چه چیزی باعثش شده است؟ چقدر جدی است؟ چطور درمانش کنم؟

رز: دقیقاً. حالا اگر بخواهی درمانش بکنی، باید جواب سؤال‌هایت را داشته باشی. معمولاً در این موقع به سراغ یک تکست‌بوک پزشکی می‌روی، ایندکس کتاب را پیدا می‌کنی و سپس فصل مرتبط با هایپوناترمی. در آن فصل به دنبال علت‌ها و پیش‌آگهی (پروگنوز) و درمان می‌گردی. اما اگر می‌شد که مستقیماً به سراغ جوابی که می‌خواهی بروی، چه؟ و می‌دانستی که آن جواب‌ها با آخرین تحقیقات به‌روز‌رسانی شده‌اند؟ اجازه بده چیزی نشانت بدهم.

به سراغ کامپیوتر می‌رود. یک برنامه به اسم هایپرکارد را باز می‌کند. در قسمت جستجو می‌نویسد: علل هایپوناترمی. بلافاصله یک پاراگراف در مورد این موضوع ظاهر می‌شود. قلم شیوا و ذهن منظم رز هنگام نوشتن برایم آشناست. این را از کتاب خودش در آن‌جا گذاشته است.

رز [ادامه می‌دهد]: حالا این را ببین. این قسمت از متن که مشخص شده است. ماوس را به سمت کلمه‌ی «هایپرکالمی» می‌برد. اگر روی این کلمه کلیک بکنی، تو را به سراغ کارتی می‌برد که در مورد این موضوع است. من به آن‌ها کارت می‌گویم به این خاطر که شبیه به کارتی است که به یک سؤال خاص یا یک مسئله‌ی خاص پاسخ می‌دهد و یا از کارت‌های (فیش‌برداری‌ها) خودم است.

به کارت‌های روی میزش اشاره می‌کند که به طرز شگفت‌انگیزی مرتب شده و خلاصه‌ای از مقاله‌های نفرولوژی است.

ساکس: خدای من! این شگفت‌انگیز است.

رز: من این کار را برای نفرولوژی انجام داده‌ام. دلم می‌خواهد برای کل پزشکی انجام بدهم. آیا دلت می‌خواهد کمک بکنی؟

ساکس: حتی بیماری‌های عفونی؟ فکر می‌کردم که از [بیماری‌های] عفونی متنفری.
رز: نه اگر داخلش داستان‌ها را هم بگذاری.

پاول ساکس استاد دانشکده پزشکی هاروارد است. او مکالمه‌های فوق را در نوشته‌ای کوتاه پس از مرگ برتن رز منتشر کرد (+). برتن رز افسانه‌ای. خالق آپتودیت.

برتن (باد) دیوید رز، متولد سال ۱۹۴۲ در آمریکا بود. در پرینستون و نیویورک تحصیل کرده بود و فوق تخصص نفرولوژی را در هاروارد، در بیمارستان معروف ماساچوست جنرال، گذراند. هر جای که پا می‌گذاشت، به خاطر تدریس و شیوه‌ی خاص آموزش، مورد تحسین دانشجوها و دستیاران قرار می‌گرفت.

با وجود تمام این مشغله‌ها و آموزش‌های بیمارستانی و دانشگاهی، رز همیشه سعی می‌کرد که کتابش را به‌روز نگاه دارد. وسواس خاصی در این مورد داشت. تا جایی که یک روز از ناشر خواست کمکش کند کتابش را به یک فرمت کامپیوتری تبدیل کند که رز بتواند دائم آن را ویرایش کرده و به‌روز نگاه دارد.

ناشر درخواستش را رد کرد.

خودش تصمیم گرفت که این کار را انجام بدهد.

او نیاز به یک برنامه‌نویس داشت. با جوزف راش (Joseph Rush) آشنا شد و این نقطه بود که اولین نسخه از آپتودیت، سال ۱۹۹۱، متولد شد. در آن زمان نامش UpToDate in Nephrology and Hypertension بود؛ زیرا که فقط این قسمت از پزشکی را پوشش می‌داد.

رز به سراغ ناشر کتاب‌هایش رفت. داستان این دیدار را خودش خیلی زیبا نقل می‌کند:

جلسه‌مان بلافاصله خاتمه یافت. زیرا که ناشر معتقد بود کسی از کامپیوتر تاکنون پولی در نیاورده است.

به همین خاطر شرکت خودشان را تأسیس کردند. در زیرزمین خانه‌اش. همسرش، گلوریا رز، نیز به کمکش آمد. به همین خاطر است که به رز، استیو جابز پزشکی نیز می‌گویند (+).

در ابتدا آپتودیت روی دیسک فلاپی پخش می‌شد. اکنون این میراث ۲۲ ساله رز، تبدیل به یکی از دقیق‌ترین، معتبرترین، در دسترس‌ترین و بهترین منابع پزشکی شده است. تا جایی که به قول اساتید دانشگاه، دیگر دانشجویان و دستیاران در راندها نمی‌گویند فلان کتاب این جمله را گفته است. می‌گویند که آپتودیت این‌طور می‌گوید.

آلزایمر ذهن رز را از ما گرفت و کووید-۱۹ جسم رز را. در اوایل پاندمی بود که جسم رز تاب بیماری را نیاورد و او را از دست دادیم. کسی که میلیون‌ها بیمار و پزشک، به او مدیون هستند.

می‌توانید در ویدیو زیر، داستان ایده‌ی آپتودیت و خلق آن را از زبان خود رز بشنوید:

داستان آپتودیت از زبان برتن رز

دانلود ویدیو

این نوشته به مناسبت تولد برتن رز، در هشتاد و یکمین سالگرد زادروز او منتشر شد. برتن رز، ۱۹ نوامبر ۱۹۴۲ به دنیا آمد و ۲۴ آپریل ۲۰۲۰، از پیشمان رفت.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

برای نوشتن دیدگاه باید وارد شوید.

3 کامنت در نوشته «برتن (باد) رز – معلم بزرگ، نفرولوژیست و سازنده آپتودیت»

  1. برای من بسیار جالب و البته دوست داشتنی بود به خصوص اینکه داستان چگونگی ساختن آپتودیت رو تا قبل ازین نمیدانستم.سپاسگزارم به خاطر مطالب مفیدی که می نویسید و خواندنشون برای من یکی از لذت بخش ترین کارهای روزمره ام هست.
    این پیام رو بنده در روز 12 اردیبهشت که روز معلم هم هست می نویسم و این روز رو به شما جناب دکتر قربانی عزیز تبریک میگم ؛شما که معلم آدم هایی امثال من هستید و با وجود اینکه نه دیدینشون و نه می شناسیدشون اما بسیار تاثیرگذار در زندگی من هستید، آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما دارم.