در این تابلو چه میبینیم؟
شاید قبل از هر چیز مرد مسن قد بلندی را ببینیم که با کت و شلوار مشکی، پنس و دست خونی در میانه تصویر ایستاده است. با توجه به نام تابلو انتظار میرود که دکتر گراس باشد. رزیدنتها در کنار وی با دقت و وسواس در حال کار بر روی ران بیمار هستند (گفته میشود که بیمار یک پسر نوجوان بوده که از استئومیلیت رنج میبرده است).
چرا با دقت پررنگ شده است؟ و مگر جراحی بدون دقت میشود؟
واقعیت ماجرا این است که در قرن ۱۹ (زمان نقاشی شدن تابلو) همچنان تصور عمده جامعه از جراحی، کاری زمخت در حد سلاخی و قطع دست و پا و اعضای بیماران بود. همین یکی از انگیزههای خلق آثار ایکینز بود.
از وی دعوت میشد به تماشای جراحیها بیاید و آنها را به طور واقعگرایانه به تصویر بکشد. احتمالاً میتوانید حدس بزنید کدام یک از افراد حاضر در نقاشی خود توماس است.
هدف این کار این بود که نظر عامه مردم را به تماشای جراحی (یا به عبارتی تصویری از آن) جلب کنند و دقت و مهارت جراحان را به آنها نشان دهند. هدفی که میتوان گفت تا حد بسیار خوبی حاصل شد.
در کنار آنها تنها خانم حاضر در نقاشی را میبینیم که منتظر نتیجه عمل است. به نظر میرسد مادر آن پسر باشد.
با وجود انگشت شمار زنانی که موفق به ورود به پزشکی شده بودند، همچنان جو تک جنسیتی تا پایان قرن ۱۹ کاملاً بر فضای این رشته حاکم بود.
ایکینز به مشاهدات خود از جراحیهای مختلف و ثبت آنها ادامه داد.
یکی از تابلوهای معروف او که ۱۴ سال پس از تابلو کلینیک دکتر گراس (The Clinic of Dr. Gross) کشیده شد، تابلوی بالاست که مربوط به یک جراحی برداشتن پستان (mastectomy) است و به خوبی یکی از مهمترین تغییرات این ۱۴ سال را نشان میدهد.
در اروپای قرن نوزده، همچنان این اعتقاد وجود داشت که برخی از پزشکان دستان مقدس (holy) و برخی نامقدس (unholy) دارند و این عاملی است که موجب زنده ماندن یا مرگ بیمار میشود.
در همین زمان پزشکی مجارستانی به نام ایگناتس زملوایس (Ignaz Semmelweis) این باور را زیر سوال برد و پس از مدتی تحقیق، ایدهی جدید و مخاطرهآمیز خود را در سال ۱۸۴۷ مطرح کرد: اگر جراح قبل از زایمان دستهای خود را بشوید، شانس عفونت مادر پس از بارداری بسیار کاهش مییابد.
نتیجه اما واکنش تند جراحان دیگر و طرد کامل زملوایس از جامعه پزشکی بود.
چرا که در آن زمان نظریه میکروبی بیماریها هنوز مطرح نشده بود در نتیجه او نتوانست عامل دقیق بیماری را معرفی کند و علت مفید بودن این نظریه را توضیح دهد، هر چند که نتایج آزمایشها کاملاً به نفع او بود.
زملوایس از طبابت، کاری که شدیدا به آن علاقهمند بود، محروم شد و مورد فشار شدید همکاران خود قرار گرفت. این فشار به حدی بود که در بیمارستان روان بستری شد و در نهایت در سال ۱۸۶۵ در همان جا – گفته میشود که از عفونت – در گذشت.
یک سال پس از مرگ او، پاستور نظریه میکروبی بیماریها را مطرح و اثبات کرد. به مرور نظریه زملوایس توسط دیگر دانشمندان جدی گرفته و گسترش داده شد. با این حال، مقداری زمان برد تا ایده وی از نظر عملی اجرا شود. زمانی که میتوان طی شدن آن را در دو نقاشی ایکینز دید.
در نقاشی اول پزشکان همچنان با کت و شلوار خود بر سر جراحی حاضر میشدند و دستهایشان آلوده و ابزارها در گوشهای به طور پراکنده افتادهاند. در نقاشی دوم پزشکان لباسهای سفید یکدست و دستانی تمیز دارند. ایکینز نیز در کمال دقت، با روشنی بخشیدن به نقاشی خود، این نظافت اضافه شده به فضا را بیشتر به نمایش گذاشته است.
در تصویر افراد دیگری هم دیده میشوند: متخصص بیهوشی، پرستار، خود ایکینز که مشابه نقاشی قبل در گوشهای مشغول به تماشاست و البته جمعیت تماشاچیان.
Operating theater: a room in a hospital in which surgical operations are performed.
معمولاً پس از شنیدن کلمه theater (تئاتر) تصویری مانند هملت به ذهنمان میرسد. با این حال theater معنی عامتری نیز دارد که در فارسی تماشاخانه ترجمه میشود.
ممکن است برای ما شنیدن لغت operating theater به معنی اتاق عمل کمی عجیب به نظر برسد. مخصوصاً به عنوان مخاطبان غیرانگلیسی زبان. چون گوشمان به این ترکیب کمتر آشناست.
با این حال با دیدن نمونههایی مانند تابلو فوق از ایکینز متوجه میشویم روزگاری به واقع اتاق جراحی، تماشاخانهای برای هنر جراح بوده است و اغلب تماشاخانهای لوکس که اساتید دانشگاه و مقامات محلی در آن گرد هم میآمدند.
نامی که تا به امروز بر این مکان مانده و برای ما تداعی میکند: درست است که امروزه تماشاگران حذف شدند، اما اجرا همچنان پابرجاست.
نمونههایی از سالنهای جراحی.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید
زملوایس از طبابت، کاری که شدیدا به آن علاقهمند بود، محروم شد و مورد فشار شدید همکاران خود قرار گرفت. این فشار به حدی بود که در بیمارستان روان بستری شد و در نهایت در سال ۱۸۶۵ در همان جا – گفته میشود که از عفونت – در گذشت.
درگذشت.
درگذشت.
چقدر به این کلمه زل زدم.
کمی مکث کردم.
دلم تنگ شد.
چقدر شهامت داریم پای چیزی که میدانیم بایستیم؟
یاد صحبت های دوستانه با دکتر صادقی افتادم.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید
خیلی جالب بود🤍
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید