هاوس: من یک تشخیصدهنده (diagnostician) هستم. میفهمم مشکل مردم چه هست و حلش میکنم.
سریال تلویزیونی House M.D
ملودی: مگر همهی دکترها همین کار را نمیکنند؟
هاوس: چرا؛ ولی هیچکدام مثل من نمیتوانند برقصند!
تشخیص (Diagnosis) فرایندی مرحله به مرحله است که از دادههای ورودی (معمولاً تظاهرات بیمار از بیماری) شروع شده و به یک خروجی (تشخیص نهایی) میرسد.
این فرایند از ۵ مرحله میگذرد که به آنها فازهای تشخیصی میگویند:
از جمعآوری دادهها – از طریق شرح حال، معاینه و فرایندهای تشخیصی قبلی – شروع شده، با تولید فرضیه (hypothesis) و آزمایش کردن فرضیه ادامه مییابد.
پس از آزمایش اولیه و رد نشدن فرضیه، در صورت نیاز تغییراتی در فرضیه داده میشود و در نهایت فرضیه تأیید میشود و خروجی (تشخیص نهایی) را خواهیم داشت.

میدانیم که ممکن است این سؤال در ذهنتان باشد که معمولاً تمام این مراحل که در بالین طی نمیشود. درست است. کمی فرصت بدهید؛ در ادامه متوجهاش خواهید شد.
پوپر و استدلال کردن در بالین
در اینجا حیف است که به گفتههای ارزشمند کارل پوپر اشاره نکنیم. استدلال بالینی بستر مناسبی برای درک این گفتهها است.
پوپر بر مفهوم ابطالپذیری (falsifiability) تأکید داشت و نظریهای را ابطالپذیر میدانست که بتوان آن را با یک آزمایش تجربی رد کرد و میگفت: «نظریهای که توسط هیچ رویداد قابل تصوری قابل ابطال نباشد، علمی نیست».
مثلاً در پزشکی میگوییم که هپاتیت A هیچگاه مزمن نمیشود. در نتیجه کافی است یک هپاتیت A مزمن گزارش شود که این گزاره رد شود. پس برای این گزاره، یک رویداد که باطل بکند، تصور کردهایم. اما مثلاً اگر بگوییم بیماری به خاطر چشم شور ایجاد میشود، چطور میتوان آن را باطل کرد؟ نمیشود. پس یک فرضیهٔ علمی نیست.
همچنین پوپر در دیگر ویژگیهای یک نظریهٔ علمی میگفت: «هر آزمون اصیل برای یک نظریه، تلاشی است برای ابطال یا رد آن. آزمونپذیری (testability) همان ابطالپذیری است؛ اما میزان متفاوتی از آزمونپذیری وجود دارد: برخی نظریهها بیشتر آزمونپذیرند و بیش از سایرین در معرض رد شدن قرار دارند؛ بهعبارت دیگر، این نظریهها ریسک بیشتری میپذیرند».
حرف پوپر را با یک مثال میتوانیم به خوبی درک بکنیم. مثالی که شما نیز قطعاً در راندهای آموزشی دیدهاید. فرض کنید خانم جوانی با درد قفسهٔ سینه آمده است: کدام راحتتر قابل رد است: حمله پانیک یا سکته قلبی؟ کدام یک تست عینیتر دارد؟ این اساس حرف پوپر و آزمونپذیری و ابطالپذیری است.
همین است که میگوییم یک فرضیه با تستپذیری بالا را در فرایند استدلال بالینی ترجیح میدهیم. معمولاً فرضیههایی با تستپذیری پایین را به شکل diagnosis by exclusion تأیید میکنیم.
مدل تفکر دوگانه
پس از گریزی به پوپر، به فرایند تشخیص دادن برگردیم. به شکل کلی به دو روش فرایند تشخیصی انجام میشود که میتوانیم آن را با مدل تفکر دوگانه توضیح بدهیم.
دوگانهای که در قرن گذشته نامهای گوناگونی برایش انتخاب شده است: شهودی و تحلیلی، اتوماتیک و کنترلشده، شهودی و منطقی، اکتشافی و منطقی، اولیه و ثانویه و در نهایت، سیستم یک و سیستم دو.
شما به این محتوا دسترسی ندارید
برای مطالعه ادامه این مطلب نیازمند اشتراک ویژه مدرسه پزشکی هستید. خرید اشتراک از طریق صفحه شخصی امکانپذیر است.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید