پوشاک
در میآوری، در میآوریم، در میآورید
بارانی، ژاکت، کت، بلوز
پشمی، نخی، کنفی
دامن، شلوار، جوراب، لباسِ زیر
گذاشته، آویخته، انداخته به پشتِ صندلی،
انداخته از لتهیِ پاراوان:
فعلاً پزشک میگوید چیز جدیای نیست
خواهش میکنم لباس بپوشید، استراحت کنید، سفر بروید
بخورید در صورتی که، قبل از خواب، بعد از غذا
سه ماهِ دیگر مراجعه کنید، یک سالِ دیگر، یک سال و نیمِ دیگر؛
دیدی، تو فکر کردی، ما نگران بودیم
شما گمان میکردید، او شک میکرد
دیگر زمانِ شال و کلاه کردن
دیگر زمانِ بستنِ دکمهها با دستهایِ لرزان
بندِ کفشها، دکمههای فشاری، زیپها، قلاب کمربند
کمربندها، دکمهها، کراواتها، یقهها
دیگر از آستینها در بیاورید، از ساکها، از جیبها
شال گردنِ مچالهشده، خالخالی، راهراه، گلدار، چهارخانه
که مدتِ استفاده از آن ناگهان تمدید شده است.
شعر پوشاک از کتاب آدمها روی پل
ویسواوا شیمبورسکا
ترجمهی مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی و چوکا چکاد
ویسواوا شیمبورسکا معروفترین شاعر لهستان است.
او تقریباً صد سال پیش، یعنی سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد و سال ۲۰۱۲، با سرطان ریه ترکمان گفت. او ساکن شهر کراکوف – از شهرهای قدیمی و بزرگ لهستان – بود.
شعرهای شیمبورسکا، برای مخاطب فارسیزبان، نگاه بسیار تازهای دارد. کمتر شاعری همانند او را دیدهایم.
شاعری که با سنگ گفتگو کند، با دانهی شن به مناظره بنشیند، از نگاه یک گربه در یک خانهی خالی که صاحبش مرده است سخن بگوید، از زبان یک قرص مسکن انسان را پند بدهد و خیلی ساده اعتراف کند که شعر میگویم زیرا که:
خندهدار بودنِ شعر گفتن را
به خندهدار بودنِ شعر نگفتن ترجیح میدهم.
از شعر امکانات، ترجمهی مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی و چوکا چکاد
شیمبورسکا تعداد شعرهای زیادی چاپ نکرد.
نقل میشود که یک بار از او پرسیدهاند که چرا شعرهای بیشتری چاپ نکرده و او جواب داده: «در خانهام سطل آشغال دارم (+).»
شاعری که در موردش میشود گفت: شعر او با زبان دقیق و کنایهآمیز و مخصوص خودش، در یک لحظهی خاص، واقعیت برخی از مفاهیم را در تکههایی از زندگی انسان آشکار میکند. مثلاً واقعیت بازجوییهای پلیس در شعر «شکنجه» و واقعیتِ رویاهای اجتماعی در شعر «مدینهی فاضله» و واقعیت معاینات پزشکی در شعر «پوشاک».
او در سخنرانی سال ۱۹۹۶ خود در هنگام دریافت جایزهی نوبل گفت: شهود شاعرانه، هر چه باشد، از «نمیدانمِ» بیوقفهای زاده میشود.
شهود شاعرانه امتیازِ خاص شاعران، یا در کل هنرمندان نیست.
گروهی از مردم وجود دارند، وجود داشتهاند، و همیشه وجود خواهند داشت که به دریافت شهود نائل میشوند و اینان کسانی هستند که آگاهانه شغلی برای خود انتخاب کرده و آن را با عشق و شعور بر عهده میگیرند.
چنین پزشکانی پیدا میشوند،
چنین دبیرانی،
چنین باغبانانی و صاحبانِ صدها و صدها شغل دیگر.
اگر آنها مدام آمادهی دیدنِ فراخوانهای تازهای در کارشان باشند، کار آنها بیوقفه غافلگیرانه خواهد بود.
با وجود سختیها و شکستها، کنجکاویشان فرو نمینشیند.
برای آنها از هر مسئلهای که شکافته و حلشده تلقی میشود، انبوهی از پرسشهای جدید به پرواز در میآید.
شهود شاعرانه، هر چه باشد، از «نمیدانمِ» بیوقفهای زاده میشود.
از ترجمهی مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی و چوکا چکاد
و حالا بعد از این صحبتها در مورد او، به شعر پوشاک برگردیم.
شعری که «واقعیت معاینات پزشکی» را از نگاه شاعر بیان میکند. انگار با هر بار معاینهی کسی و اطمینان دادن به او که فعلاً مشکلی جدی در کار نیست، زمان استفاده از این پوشاکی که موقع معاینه شدن در آورده، تمدید میشود.
برای کسی سه ماه، برای دیگری یک سال و شاید برای فردی دیگر، یک سال و نیم.
کسانی که با دستهای لرزان این لباسها را در آورده بودند و حالا میپوشند.
کسانی که پزشک به آنها قرص داده و یکسری توصیهها کرده است و حالا شال گردنِ مچالهشده، خالخالی، راهراه، گلدار و چهارخانه را دوباره به دور گردن خود انداخته و زندگی را ادامه میدهند.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید
خوشحالم که خواندن سایت کسی که دوستش دارم را با شاعری که دوستش دارد و دارم شروع میکنم.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید