بسیاری از موضوعاتی که امروزه برای ما بدیهی به نظر میرسند، زمانی در تاریکی مطلق بودند. تا اینکه فردی کنجکاو نوری به آنها تابید و برای همگان مشخصشان کرد.
با این حال برای بسیاری از این ایدهها، مرز واضحی میان «کشنده و احمقانه» بودن و «نجاتبخش و نبوغآمیز» بودن وجود نداشت.
مرزی که تنها با آزمایش ایده میتوانستیم بفهمیم که در کدام سمت آن ایستادهایم.
اما گاهی آزمایش چنین ایدههایی از چیزی که به نظر میرسد سختتر و عجیبتر بوده است. داستان ورنر فورسمن و ایدهی او نیز در این دسته قرار میگیرد.
ورنر فورسمن (Werner Forssmann) در ۲۹ اوت ۱۹۰۴ در برلین به دنیا آمد.
علاقه فورسمن به پزشکی با دیدن کارهای عمویش شروع شد؛ مخصوصاً وقتی که او میکروسکوپش را به ورنر هدیه داد.
فورسمن در سال ۱۹۲۲ وارد دانشکده پزشکی برلین شد و در همانجا بود که کم کم ایدهای در ذهن فورسمن شکل گرفت: به صورت غیر تروماتیک از طریق عروق به قلب برسد.
او فکر میکرد که راه حل مشکل، یافتن مسیری مطمئن برای رسیدن به قلب بدون بیهوشی عمومی و بدون فشارهای مزاحم داخل سینه است.
او به ویژه مجذوب یک نوشته قدیمی اثر ژولس ماری شده بود که مردی را نشان میداد که لولهای را از طریق ورید گردن به قلب اسب میرساند تا تغییرات فشار بطنی را اندازه گیری کند.
ولی فورسمن ایده ورود از طریق ورید ژوگولار را دوست نداشت. در عوض تصمیم گرفت روشی برای ورود از طریق ورید کوبیتال را امتحان کند و ابزار پیشنهادی او برای آزمایش این ایده یک کاتتر ادراری بود.
با این حال پیشنهاد فورسمن برای آزمایش انسانی به رئیسش با مخالفت رو به رو شد.
از همین رو فورسمن تصمیم گرفت این آزمایش را روی خودش امتحان کند.
او رئیس بخش خود را نادیده گرفت؛ ولی برای انجام آزمایش نیاز به تجهیزات و فردی برای کمک داشت.
بهترین گزینه گردا دیتزن (Gerda Ditzen) بود. گردا کارشناس رادیولوژی بیمارستان و شریک عاطفی ورنر بود. فورسمن گردا را متقاعد کرد که به او در انجام آزمایش کمک کند. اما گردا به این شرط قبول کرد که خود او اولین سوژه برای کاتتریزاسیون قلبی شود و نه ورنر.
فورسمن پذیرفت و کار آغاز شد.
در اوایل تابستان ۱۹۲۹ همه چیز برای شروع کار فراهم بود. فورسمن در کنار گردا مشغول فراهم کردن مقدمات بودند. فورسمن معشوقهی خود را به تخت بست و ماده بیحسی را در دستش تزریق کرد و شکافی نیز در بازوی او ایجاد کرد.
اما همزمان، او به دور از چشم گردا، ماده بیحسی را به خود نیز تزریق کرد.
بله؛ او گردا را فریب داد و آزمایش مرگبار را روی خودش انجام داد.
فورسمن با احساس تأثیر بیحسی موضعی، برشی بر روی بازوی چپ خود ایجاد کرد و کاتتر ادراری را تا اندازهی ۳۰ سانتی متر وارد رگ خود کرد و زخم را با بافت های استریل پوشاند. در این زمان بود که گردا را که متوجه ماجرا شده بود، از تخت باز کرد.
از گردا خواست که با بخش رادیولوژی تماس بگیرد. آنها به بخش رادیولوژی رفتند و فورسمن با کمک اشعه ایکس و آینهای که در دست داشت توانست تصویر فلوروسکوپی سینه و بازوی چپ خود را ببیند. او متوجه شد که کاتتر به ناحیه مفصل شانه رسیده است.
سپس او کاتتر را به طور کامل تا ۶۰ سانتی متر پیش برد و توانست نوک آن را در حفره دهلیز راست خود، دقیقاً همانطور که تصور میکرد، ببیند.
فورسمن نتیجه آزمایشش را به رئیسش نشان داد و او را متقاعد کرد که روشش اثربخش است. در نتیجه به فورسمن اجازه داده شد تا کاتتریزاسیون قلبی دوم را انجام دهد، این بار بر روی یک بیمار زن لاعلاج.
او از کاتتر برای تزریق دارو به طور مستقیم در قلب استفاده کرد که در این مورد مؤثرتر از روش معمول داخل وریدی بود. کاتتر در این بیمار بدون هدایت فلوروسکوپی و صرفاً با اندازه گیری فاصله از سطح بدن تعبیه شد.
فورسمن در بررسی بعد از مرگ، موقعیت دقیق کاتتر را در دهلیز راست نشان داد و ثابت کرد که کاتترها را میتوان بدون کنترل فلوروسکوپی به طور ایمن به قلب رساند.
پس از تلاشهایش، یک موقعیت بدون حقوق در بیمارستان خیریه برلین به فورسمن پیشنهاد شد که کار کردن تحت نظر فردیناند زاوئربروخ (Ferdinand Sauerbruch)، جراح معروف آلمانی، بود. او همان کسی است که ذبیحالله منصوری اقتباسی آزاد از سرگذشتش را به زبان فارسی با عنوان جراح دیوانه منتشر کرده است.
هنگامی که زاوئربروخ مقاله فورسمن را دید، او را به عنوان دستیار خود نپذیرفت. زاوئربروخ به او گفت که «به هیچ وجه نمیتواند به این شیوه جراحی را شروع کند».
فورسمن در ابتدا مجبور به ترک این بیمارستان شد؛ اما بعدا دوباره به کار بازگردانده شد تا این که پس از مدتی چون انتظارات علمی را برآورده نکرد، دوباره عذرش را خواستند.
به خاطر مهارتهایش، به بیمارستان دیگری معرفی شد. در آنجا، دستاورد علمی جدیدی کسب نکرد، اما با دکتر الزبت انگل (Elsbet Engel) آشنا شد و ازدواج کردند.
انگل متخصص اورولوژی بود. فورسمن نیز که در کاردیولوژی به خواستههای خود نرسید، به اورولوژی روی آورد.
از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۵ او عضو حزب نازی بود و در آغاز جنگ جهانی دوم، او یک افسر پزشکی شد.
او در طول خدمتش به رتبه سرگردی رسید تا اینکه بالاخره دستگیر شد و به اردوگاه اسیران جنگی آمریکا فرستاده شد.
پس از آزادی در سال ۱۹۴۵ متوجه شد که خانواده اش از جنگ جان سالم به در بردهاند و در یک روستا زندگی میکنند. او در آنجا دوباره به خانواده اش ملحق شد و تقریباً سه سال به عنوان پزشک عمومی کار کرد و پس از تلاشهای بسیار در سال ۱۹۵۰ به عنوان متخصص اورولوژی به فعالیتش ادامه داد.
در زمانی که فورسمن در زندان بود، آندره فردریک کورناند (André Frédéric Cournand) و دیکنسون ریچاردز (Dickinson W. Richards) مقاله فورسمن را خوانده بودند.
آنها تکنیک او را برای تشخیص و تحقیق در مورد بیماری های قلب توسعه دادند.
تا اینکه در نهایت در سال ۱۹۵۶، جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی به طور مشترک به این سه نفر اعطا شد.
فورسمن شش فرزند داشت که ممکن است نام دو نفرشان را شنیده باشید: ولف فورسمن که اولین کسی بود که پپتید ناتریورتیک دهلیزی را جدا کرد و برند فورسمن که به توسعه اولین لیتوتریپتور (سنگ شکن با کمک امواج) کمک کرد.
ورنر فورسمن، در ۱ ژوئن ۱۹۷۹ در شوفهایم آلمان، به دنبال دو سکته قلبی و نارسایی قلبی ناشی از آنها درگذشت.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید