شما دانشجو هستید. خودتان باید دنبال یادگیری باشید.
برای یک پزشک، یادگیری مادامالعمر ضروری است.
پزشک در تمام عمر خود باید در حال یادگیری باشد.
این چند جمله یا مشابههای آنها، بیشک به گوش دانشجویان آشناست.
اما یادگیری (learning) دقیقاً چیست که از آنها چنین انتظاری را داریم؟
طبق فرهنگ لغت انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، یادگیری یعنی کسبِ (۱) اطلاعات، (۲) رفتار یا (۳) تواناییهای جدید پس از (۱) تمرین، (۲) مشاهده یا (۳) تجربه که منجر به تغییر در (۱) رفتار، (۲) دانش یا (۳) عملکردهای مغز بشود (+).
دقت کنیم که یادگیری صرفاً ورود اطلاعات به مغز نیست. همانطور که APA تعریف فوق را بسط میدهد، در یادگیری قرار است این اطلاعات در ذهن منظم شده و با دانش قبلی که در حافظهی بلندمدتمان قرار دارد، یکپارچه شود.
اگر اینستاگرام را باز کنیم و یک فکت پزشکی بخوانیم، لزوماً یادگیری انجام ندادهایم. این فکت چقدر منجر به تغییر دانش یا رفتار یا عملکردهای مغزی ما میشود؟ آیا این فکت با دانش قبلیمان یکپارچه خواهد شد یا به صورت یک تکه اطلاعات مجزا خواهد ماند؟
وقتی به جای یادگیری واقعی، صرفاً به سراغ حل چند تست به عنوان نمونه سؤال قبل از امتحان میرویم، همین اتفاق فوق نمیافتد؟
انباشتن تکههای اطلاعات روی یکدیگر درباره موضوعات و مفاهیم مختلف بدون یکپارچگی، چیزی شبیه به دانستن تنها نام آن مفاهیم است. کاری که فاینمن آن را دور از «فهمیدن» و «یاد گرفتن» واقعی میداند.
پس یادگیری عمیق و واقعی در پزشکی هنگامی است که به یک دانش یکپارچه و ادغامشده برسیم.
نکات فوق، تجربه و نظرات شخصی نیست.
تقریباً نیم قرن است که مطالعات در مورد رویکردهای یادگیری دانشآموزان و دانشجویان شروع شده است. مطالعات Entwistle و دیگران نشان داد که دو رویکرد کلی در یادگیری دانشجویان وجود دارد: رویکرد سطحی (superficial learning) و رویکرد عمقی (deep learning).
منظور از رویکرد سطحی، کسب غیرفعال دانش (passive acquisition of knowledge) است و منظور از رویکرد عمیق، فهمیدن آنچه یاد گرفته شده (understanding of what is learned) است (+).
همانطور که Entwistle میگوید، یادگیری عمیق یک فرایند فعال است که در آن اطلاعات جدید را به آنچه از قبل میدانستیم ربط میدهیم. همچنین در آن منطق و شواهد موجود برای اطلاعات جدید را بررسی کرده و به یکپارچگی (an integrated whole) میرسیم.
بیشک یادگیری عمیق ارجح است؛ با این وجود بسیاری از فکتهای پزشکی را که بر آن اساس طبابت میکنیم، از طریق غیرفعال (رویکرد سطحی) آموختهایم (+) و آنها را به سمت یادگیری عمیق نبردهایم.
در رسیدن به یادگیری واقعی، مدل ذهنی صحیح و مهارتهای یادگیری (learning skills) کمککننده هستند.
نخست باید بپذیریم که مدل یادگیری عمیق و یادگیری یکپارچه روش صحیح است و سپس مسیر رسیدن به آن را بیاموزیم.
یکی از مهمترین قسمتهای مدل ذهنی صحیح برای پزشکی، یادگیری مادامالمعر (lifelong learning) است.
هم ACGME و هم بورد طب داخلی آمریکا (American Board of Internal Medicine) روی اهمیت یادگیری مادامالعمر تأکید دارند.
دقت کنیم که صحبت از آموزش مادامالعمر نیست؛ صحبت از یادگیری مادامالعمر است.
پزشکان باید برای یادگیری پیوستهی خود مسئولیتپذیر باشند؛ یعنی به صورت مستمر و همیشگی اهدافی را تعیین کنند و فعالیتهای آموزشی لازم برای دستیابی به آن اهداف را انجام دهند.
و با توجه به تعریفی که از یادگیری گفته شد، وقتی در پزشکی از یادگیری مادامالعمر صحبت میکنیم، قرار است این دانش و مهارت و رفتار جدید، با آنچه از قبل آموختهایم ادغام شود و به آن مربوط باشد.
به این شکل از یادگیری و مطالعه که فرد خودش مسئولیت برنامهریزی، تدوین و حتی ارزیابی خود را از نظر اثربخشی یادگیری میپذیرد، یادگیری خود راهبر یا self-directed learning یا SDL میگویند.
یادگیری خود راهبر در پزشکی مهارتی است که در درسهای آتی بیشتر به آن میپردازیم.
قسمتی از این مسیر شامل مهارتهای یادگیری است. مهارت یادگیری شامل تواناییهایی است که در جمعآوری دانش و افزایش درک دخیل هستند (+). و قسمتی از مهارتهای یادگیری، مهارتهای مطالعه (study skills) هستند.
به عنوان قدم بعدی میتوانید فایلهای صوتی یادگیری از محمدرضا شعبانعلی را که در ابتدای دروس یادگیری متمم به رایگان در دسترس هستند، گوش بدهید.
تمرین درس
مهم نیست در حال حاضر در چه مقطعی از پزشکی هستید؛ هفتهی اول شما در دانشکده پزشکی است یا سالهاست از دانشگاه فاصله گرفتهاید. چه قسمتی از یادگیری پزشکی برای شما دشوارتر بوده؟ مثلاً ممکن است از نظر یکی، حجم زیاد مطالب باشد ولی از نظر فردی دیگر، سنگینی مطالب.
برای امتیاز دهی به این مطلب، لطفا وارد شوید: برای ورود کلیک کنید
سلام ممنونم از تیم مدرسه ی پزشکی برای این مطالب.بنظرم سخت ترین قسمت پزشکی برای من: حجم زیاد دروس بوده و به شخصه چون اکثر اوقات به حفظ کردن اتکا کردم و کافی بوده برای پیش برد کارم. ولی الان با این حجم نمیتونم از حفظ کردن با اون روند کند استفاده کنم و مجبورم روش یادگیریم و تغییر بدم و یادگیریم از حالت passive به active تبدیل کنم. تغییر روند برای من دشوارش کرده.
برای من یکی از بخش های دشوار در دروس پزشکی همین مقوله یادگیری و ربط دادن مطالب، درواقع یکپارچه کردن آنها بوده است.دشواری مسیر برای من در خود یادگیری نبود،بهتر بگم دشواری در تصمیم برای یادگیری بود.من برای بعضی دروس به جای یادگیری،تصمیم به صرفا ارائه داشتم و این قسمت فهم رو سخت میکرد و مطالب حفظی بنظر می آمدند،البته که دروسی مثل آناتومی راهی جز حفظ مطالب نیست اما زمان که گذشت متوجه شدم راه هایی برای یادگیری این نوع از مطالب هم وجود دارد و یکی از کار هایی که در علوم پایه کمک میکردن به خاطر حجم بالای مطالب تمرکز روی مطالب ضروری تر برای بالین بود.
با این حال بعد خود مقوله یادگیری، دروسی مثل آناتومی و میکروب برای من نیاز به استمرار بیشتری برای یادگیری دارند
من دانشجوی ترم چهارم. مطالب زیاد و فرارن و همونطور که تو متن هم اشاره شده ، نیاز به یادگیری کریستالی هست. به نظر من و یا حداقل برای خودِ من ، برای یادگیری کریستالی باید وقت بذاری ، خودت بخونی ، تجزیه و تحلیل کنی تا بتونی مطالب رو بهم ربط بدی و دانشت رو یکپارچه و گستردهتر کنی. صرفا با تدریس یه استاد که میره بالا سن و تندتند درس میده ، نمیشه به یادگیری یکپارچه رسید. متاسفانه من برای این حجم از درس ، وقت کم میارم و مشکل من زمانه ، از ۸ صبح تا ۴ کلاسیم و بازدهی این کلاسا واقعا خوب نیست. شبیه یجور وقت تلفکنی هست برای من و واقعا انقدر انرژی از من میگیره که وقتی هم برمیگردم خوابگاه باید یه دوساعتی استراحت کنم تا حالم جا بیاد.
کلاسا خیلی سریع پیش میرن و هدفشون صرفا گفتن و تموم کردن مطالب هست و نه یادگیری دانشجو و بعدشم میان دانشجو رو متهم میکنن که شما خوب درس نمیخونید و فلان.
اینها استدلالها و درک و دریافتهای من از این ۴ ترم بوده و تجربهی شخصی 🙂
لینک یادگیری کریستالی در متمم
سخت ترین موضوعی که تو این سه سال باهاش مواجه شدم و ازش تا حدودی ضربه خوردم این عدم اهتمام به حفظ کردن و تلاش مصرانه برای یادگیری پزشکی از طریق استدلال و واژه شناسی بود که تو دوران علوم پایه بدلیل اینکه روند کلی اموزش بیشتر حفظ کردن مطالب و پس دادن سر جلسه رو میطلبید ،خیلی اذیت کرد .
دشوارترین قسمت پزشکی برای من تا به الان، داشتن ذهنی ساختاریافته و منظم از مطالب هست.
همانطور که در متن هم اشاره شده بود لازمه رسیدن به این ذهن ساختار یافته و علمی، دانش یکپارچه و ادغامشده است.
برای من چالشیترین قسمت پزشکی، یادگیری شب امتحانی دروس علوم پایه بود.
این چالش خود چند دلیل داشت: مجازی بودن ترمهای ابتدایی و عدم آشنایی با فضا و روند، ورود یک دفعه به دانشگاه و شروع از مقطع امتحانات، عدم درک درست کاربرد دروس علوم پایه و درنتیجه بیانگیزگی در مطالعه آنها، حجم زیاد دروس حفظی که نیازمند استمرار، حوصله و ایجاد شبکه ارتباطی بین مباحث و مرور بسیار بود و از همه مهمتر ناآشنایی من با مقوله نحوه «یادگیری» آن مطالب
مجموع این موارد باعث ایجاد چالش در دروسی مانند آناتومی و (تاحدی) برخی از عفونیها برای من در آن زمان به خصوص شد.
سلام
به نظر من هم همونجور که اکثرا تجربه کردیم، حجم زیاد مطالب واقعا استرس زاست.
و اینکه توی برخورد با هر مریض در آینده باید همزمان این همه اطلاعات رو که خیلیاش هم از یادمون رفته رو سریع تو ذهنمون بازآوری کنیم ..و گاهی اگر یه چیز کوچک رو میس کنیم، ممکن هست به قیمت جون یک انسان تموم بشه!
سلام،
یکی از جنبههای دشوار این روند از دید من، ارتباط برقرار کردن بین جنبه های مختلف دروس است. مثلا بین بخش های مرتبط آناتومی و فیزیولوژی و جنبه های بالینی مرتبط با هم در یک دستگاه.
مورد دیگه سرعت زیاد روند تدریسه، که عمیق شدن در موضوعات رو با اختلال مواجه میکنه.
سختترین قسمت برای من اونجایی شاید باشه که نمیدونم واقعا یک انسان توانایی درست یاد گرفتن این حجم از مطالب رو داره یا نه؟
اینکه چه مقدار از این یاد رفتن ها طبیعی ست؟
چه اندازه جزییات میتونن کمک رسان باشن؟
و در کل فراریت اکثر مطالب.