پس از آمدن زندگی به خشکی، یکی از دغدغهها، پیدا کردن سدیم کافی بود. این دغدغه آنقدر است که میبینیم بز کوهی برای تأمین سدیم، سنگ را لیس میزند.

اما برای پتاسیم، چنین دغدغهای وجود نداشت و حتی مقدار پتاسیم به قدری بود که مکانیسمهای دفعی پتاسیم از بدن، نیاز به تقویت داشتند. قسمتهای انتهایی نفرونهای ما (قسمتهای حساس به آلدسترون) به این دو دغدغه میپردازند.
در انتهای نفرون، یعنی قسمتهای Late Distal Tubules و Cortical Collecting Ducts دو نوع سلول به نامهای سلول اصلی (Principal) و سلول بینابینی (Intercalated) وجود دارد. مانند دیگر قسمتهای نفرون، بین این سلولها نیز اتصلات محکمی وجود دارد که مانع حرکت آزاد پروتئینهای غشا میشوند. این موضوع باعث میشود دو سمت غشا، پروتئینها و کارکرد متفاوتی از هم داشته باشند – به اصطلاح سلول قطبی (Polar) شده و غشا به دو قسمت Basolateral و Luminal تقسیم میشود.

سلول اصلی مانند تمامی سلولهای نفرون، در غشای بازولترال خود دارای پمپ Na/K ATPase بوده که با مصرف انرژی، سدیم را به خارج و پتاسیم را به داخل سلول منتقل میکند. مقدار بسیار کمی سدیم از طریق توبولهای کلیه به این سلولها میرسد و از طریق کانالی به اسم کانال اپیتلیالی سدیم (ناتریوم) (Epithelial Na Channel) وارد سلولهای اصلی میشود. این سدیم، توسط پمپ سدیم پتاسیم به خارج سلول رفته و به جای آن پتاسیم وارد سلول میشود. پتاسیمهای وارد شده در سلول تجمع میکنند و سپس از طریق کانالهای ROMK از سلول خارج شده و وارد توبول میشوند. از آنجایی که بعد از این نقطه، مکانیسمی برای بازجذب پتاسیم وجود ندارد، یونهای پتاسیم ترشح شده، از طریق ادرار دفع خواهند شد.

سلام، وقت تون بخیر
ببخشید دکتر من یه سوالی دارم که ربطی به این مبحث نداره چجوری میتونم ازتون بپرسم؟